پدر شهید مهدی و مجید زین الدین

 

با این که 10 سال از شهادت« مهدی» و « مجید» می گذرد، و من در این مدت مدید بارها با دلم نشستم و به خاطرات گذشته بازگشتم، تا مگر گناهی، خطایی از اینها به یاد بیاورم چیزی نیافتم.

نمی خواهم بگویم آنها معصوم بودند،نه، ولی من که پدرشان هستم، به خدایی خدا، گناهی از اینها سراغ ندارم!

عرض تسلیت

محمد خامه یار

« خبر» بسیار سهمگین بود. سنگینیش شانه های طاقت لشگر هفده علی بن ابی    طالب (‌ع ) را در هم شکسته بود.        

صدای گریه از هر سو بلند بود. جمعی دیوانه وار بر سرو سینه می زدند، اشک می ریختند. چادرهای سوگوار به نخلهای ماتمی می مانست که در هجوم هرزه بادهای پریشان سرخم کرده باشند.

شب که از راه رسید، سفره های غذا از اشک، آه و ناله پر شد. بغضهای منفجر، آرامش شبانه لشگر را از آن خود کرد.

باور کردنی نبود! کاش مرگ، ما را پیش از این در ربوده بود!

ثانیه ها به کندی قرنهای انتظار می گذشت. شب، میل ماندن داشت .

خواب از چشمهای خیس نوحه گر گریخته بود...

صبح از گرد راه رسید. نماز بچه ها در بغض، قامت می بست و 2 در اشک سفره های نان ، اشک و چای پهن بود؛ کسی چیزی نخورد.

نا گاه صدای هلی کوپتری در فضای مقر پیچید . بچه ها، سوگوارانه از چادرها و اتاقها بیرون زدند. هلی کوپتر نشست.

غبار علیظی برخاست، چرخی زد و آرام گرفت.

همه به سمت هلی کوپتر دویدند. صدای « صل علی محمد، آقا مهدی خوش آمد» تمام فضا را پر کرد.

دسته های سیاهپوش اشک درد و سوی چشمها صف بسته بود. در گشوده شد؛ سردار   « رحیم  صفوی »‌ برای عرض تسلیت آمده بود!

زمین و آسمان پر جمعیت

سید مجتبی نور بخش

دوستی تعریف می کرد سه روز قبل از شهادت شهیدان« مجید و مهدی زین الدین» یکی از بستگان ما در عالم رویا می بیند که در صحن و آسمان حرم مطهر حضرت معصومه         ( س) جمعیت زیادی اجتماع کرده اند. شگفت زده می شود.

همین طور که با ناباوری نگاه می کرد، یکی از بستگانشان را که به رحمت خدا رفته بود می بیند. از او می پرسد: « فلانی! چه خبره؟ این همه مردم برای چی جمع شده اند؟!»

می گوید: « مگر نمی دانی ، جنازه شهید زین الدین را دارند می آوردند!»

تعریف می کند که در همین لحظه از خواب پریدم. نمی دانستم زین الدین کیست. آیا اصلا چنین اسمی وجود خارجی دارد یا نه؟ برای اینکه این اسم از ذهنم نرود، آن را نوشتم روی یک تکه کاغذ. صبح که شد، رفتم دنبال تحقیق مطلب؛ گفتند: » زین الدین، فرمانده لشگر هفده علی بن ابی طالب ( ع ) است. »‌

درست سه روز بعد در شهر اعلام شد مهدی زین الدین به شهادت رسیده است!

معنای واقعی تقوا

تیمسار صیاد شیرازی

چهره و سیمایش خیلی معصومانه بود. ساده لباس می پوشید و آثار خستگی از کار شبانه روزی در چهره وی نمودار بود ولی با این وجود آثار نشاط و روحیه تداوم ماموریتهای بیشتر در او هویدا بود. این روحیه، خستگی کار را محو می کرد و به فرماندهان مافوقش این جسارت را می داد که در همان حال خستگی به او فرمان بدهند.

اگر بخواهیم در بین فرماندهان چهره ای را به معنای واقعی با تقوی، به مردم معرفی کنیم، یکی از آن فرماندهان، سردار لشگر‌« مهدی زین الدین» بود. خداوند ان شاء الله او را با خوبان محشور کند و عصاره زندگی او برای ادامه دهندگان الهام بخش باشد.

روی زمین عملیات:

سردار احمد فتوحی

در بسیاری از مواردکه ما ایشان را درحال پیگیری امور جاری عملیات می دیدیم، متوجه   می شدیم که به دلیل کمبود شدید خواب و استراحت، کنار دست راننده، کنار خاکریز، یا در خود روی بی سیم فرماندهی، همین طور که حرکت می کرد، به خواب رفته است.

هر گاه قرار بود عملیاتی انجام شود و در قرارگاه، در مورد مسائل مربوط بدان بحث         می شد، آقا مهدی خیلی با صراحت به من می گفت: « احمد! من تا روی زمین عملیاتی راه نروم، نمی توانم برای مسائل آن تصمیم بگیرم. من باید ا ول زمین، عوارض آن و شرایط جغرافیایی منطقه را ببینم،‌بعد برای بسیجی ها تصمیم بگیرم.»